کلیاتی در مورد لرهاوبختیاری ها

                                             کلیاتی در باره لرها و بختیاری ها پیشینهسرزمین کنونی بختیاری هزاران سال است که ماوا و سکونت گاه گروههای مختلف انسانی است. شواهد گوناگون نشان می دهد که سرزمین باستانی «قوم لر» دهها هزارسال پیش مسکونی بوده است. منابع و امکانات طبیعی خدادادی از قبیل: آب، جنگل، مراتع، بارندگی مناسب، آبگیرهای فراوان و درّه های مستعد برای کشاورزی این سرزمین را به یکی از بهترین زیستگاهها و محل تجمع و سکونت گروههای انسانی در گذشته تبدیل نموده بود، بعلاوه این امکانات در بلندیهای زاگرس و دامنه های آن، محیط مناسبی برای رویش نباتات علوفه ای و گونه های مختلف حیوانات فراهم کرده بود. کاوشهای باستان شناسی نشان می دهد که قدمت سکونت انسان در این منطقه به چهل هزار سال می رسد. بازمانده های فرهنگی دوران پارینه سنگی، میانه سنگی، نوسنگی و شهرنشینی در این ناحیه به چشم می خورد. سرزمین بختیاری از جمله محدود سرزمینهایی است که انسان برای اولین بار به اهلی کردن حیوانات و نباتات پرداخته یا به دیگر سخن، زندگی ده نشینی و کشاورزی را که لازمه ی پیدایش تمدن است آغاز کرده است(امان الهی ، 1374 :25 ) در کتاب «خلاصه ی تاریخ هنر» آمده است که: «از دوره ی پارینه سنگی نجد ایران، در کاوش غاری در تنگ پبده [کوههای بختیاری در شمال شرق شوشتر] ابزارها و سلاحهایی از سنگ ناصاف [چکش، پیکان، تیغه و تبرسنگی] و در نواحی همیان و میرملاس و دوشه از توابع لرستان تصاویر جانوران و آدمیان منقوش بر صخره های قائم به رنگهای سیاه و زرد و سرخ یافت شده است که قدمتشان به حدود 15 هزار سال قبل از میلاد می رسد. صاحبان این آثار از راه شکار دسته جمعی و صید ماهی و گردآوری ریشه و بَرِ گیاهان غذای خود را به دست می آورده اند.»( مرزبان ، 1379 : 25)
انسان شناسان معتقدند که انقلاب بزرگ نوسنگی یا پیدایش کشاورزی و تولید خوراک در نواحی شمال خلیج فارس تا سوریه اتفاق افتاده است که به «هلال حاصلخیز» شهرت دارد. کشت نباتات و غلات از این ناحیه آغاز گردید.

 تپه ماهورها و دامنه های شمال و شمال شرق خوزستان که بخشی از قلمرو قوم لر می باشد، با ارتفاع نسبی 300 تا 1500 متر و متوسط بارندگی 300 تا 500 میلی متر در سال شرایط مساعدی برای رویش نباتات و کشت غلات فراهم ساخته است، در محدوده ی «هلال بارور» قرار دارد. همچنین برخی از حیوانات بویژه بز در کوههای لرستان و بختیاری اهلی گردید.هنری تی رایت باستان شناس امریکایی در سالهای 76-1975 م. در شمال شرقی خوزستان در دشت ایذه، ایوه و دشت گل به مطالعات باستان شناسی مبادرت نمود و از حیات مستمر و فعال گروههای انسانی در 6 تا 7 هزار سال پیش از میلاد در این مناطق گزارش داد. نگارنده نیز در سال 1369 هـ .ش. تیغه و پیکانهای سنگی که احتمالاً متعلق به دوره نوسنگی بوده است در اداره ی میراث فرهنگی شهرستان ایذه مشاهده کردم که بنا به اظهار سرپرست اداره ی مزبور در منطقه هلایجان کشف شدند.
در هزاره ی پنجم تا سوم قبل از میلاد در دوره ی «مس و سنگ» شاهد ظهور قوم عیلام هستیم که از کوهها به دشت سرازیر شده و تمدّن تکامل یافته ای را تأسیس نمودند. حدود چهارهزار سال قبل از میلاد مسیح . . . در سرزمینی که شامل خوزستان، لرستان، پشتکوه و کوههای بختیاری است حکومت عیلام رشد و تکامل یافت. مردم عیلام دولت خـود را آنشـان یا آنــزان می خواندند و ظاهراً به زبان آنزانی تکلم می کردند.»(راوندی ، 1356: 138 )بیشترین آثار برجای مانده از دوره ی عیلامی در محدوده ی شهرستان ایذه قرار دارد که شامل چندین کتیبه به خط میخی و صدها نقش برجسته بر روی سنگها، صخره ها و کوهها می شود و به همین علت باستان شناسان این منطقه را سرزمین سنگ نگاره ها نام نهاده اند.مصنوعات فلزی فراوانی مربوط به عصر آهن شامل: انواع سلاحها، پیکره های کوچک اندام آدمی، ابزارهای مخصوص اسب، سنجاقها و دهها ابزار و وسیله ی دیگر در لرستان کشف شده است که از زندگی گسترده گروههای کثیری از انسانها حکایت دارد. در هزاره ی دوم قبل از میلاد «اکوم» حکومت کاسیان را در بخش علیای سرچشمه های کارون در کوههای بختیاری تأسیس نمود. از حدود 700 سال قبل از میلاد مسیح نیز آریاییها وارد این منطقه شدند و دولت جدیدی تأسیس نمودند. پارسیان « در حدود 700 سال قبل از میلاد در پارسوماش در کوههای فرعی سلسله جبال بختیاری در مشرق شوشتر، ناحیه واقع در دو سوی ساحل کارون نزدیک انحنای بزرگ این شط پیش از آنکه به سوی جنوب برگردد مستقر شدند. عیلام دیگر در این زمان آن قدرت را نداشت که از استقرار آنان در این ناحیه مخالفت کند . . . چیش پیش پسر و جانشین هخامنش پیشتر عنوان پادشاه شهر انشان یافته و ناحیه مزبور را تا شمال پارسوماش اشغال کرده بود.»(گیرشمن ،1372 :124،125)
اما با ورود آریایی ها به این منطقه ، آریایی ها تبدیل به قوم غالبی شدند که فرهنگ و زبان خود را غالب کردند و رواج دادند.محکم ترین دلیل  «گویش » بختیاری هاست که امتداد زبان پهلوی رایج در بین پارسیان قبل از اسلام است. آداب ، رسوم و سنن فراوان دیگری نیز پیوستگی بختیاری ها را با پارسیان روایت می کند. تا جایی که برخی از منابع عقیده دارند که لرها و بختیاری ها بازماندگان قبیله های« مارافیان » و « ماسپیان»  پارسی هستند که نخستین قبیله هایی بودند که به کوروش پیوستند.(راولینسون ،  )شاید هم بازماندگان قبیله «اسه گرته»( اسه = سنگ ، گرته = غار) باشند که در کوهستان های زاگرس و درون غارها زندگی می کردند.
در یکی از لوحه های مکشوفه ، کورش خود را پادشاه آنزان می داند. وی درآنزان ایالت شرقی ایلام که سرزمین کنونی بختیاری بخشی از آن بود، ، اولین حکومت پارسی را بنیان نهاد. با فروپاشی دولت هخامنشی به وسیله ی اسکندر مقدونی، جانشینان اسکندر بر مناطق مختلف ایران حکومتهایی را بنیان نهادند. بسیاری از نظامیان مقدونی و یونانی در کشور ایران سکونت دائم اختیارکردند و  کلنی های یونانی در سراسر ایران از جمله در حوالی ایذه تأسیس کردند که سبب گردید فرهنگ هلینی و یونانی تأثیرات فراوانی از خود در این مناطق بر جای گذارد. مجسمه های مکشوفه ی افراد و رب النّوعها در معبد شمی، در حومه ی ایذه بیانگر حضور فرهنگ یونانی در این منطقه می باشد. رقص گروهی بختیاری ها را به یونانی ها نسبت می دهند. « دیترامان » ( 1369) نیز کاشت درخت انگور را ارمغان حضور یونانی ها در خاک بختیاری می داند. تمدن الیمایی تحت تاثیر عیلامی ها ، هخامنشی ها و یونانی ها همزمان با دوره سلوکی و انقراص هخامنشیان و تشکیل امپراطوری اشکانی در محدوه ایذه ، مسجد سلیمان ، سوسن ، بازفت و شیمبار رونق گرفت. آثار برجای مانده از این مردم حکایت از آن دارد که حکومت محلی مستقل و مقتدری برپا کرده بودند تا سرانجام به اشکانی ها ملحق شدند.
در دوره ی پارتی مناطق لرنشین مورد توجه بوده اند و دلایل عدیده حکایت از آن دارد که یکی از مراکز مهم جمعیتی و یکی از سکونتگاههای فصلی اشکانیان بوده است، معبد شمی، مجسمه برنزی معروف «مرد پارتی» و نقش برجستة مهرداد اول در حومه ایذه این ادعا را ثابت می کند. احتمالاً جاده ی دزپارت یا دسپارت یا دسفارد که یکی از مهمترین راههای ارتباطی بختیاریها می باشد، منسوب به پارت ها باشد.در دوره ی ساسانی نیز مناطق لرنشین به دلیل اشتراک نژادی با ساسانیان و همجواری با ایالت فارس همچنـان پررونق و از مراکز مهم جمعیتی قلمداد می شده است. بسیاری از راهها و پلهای مناطق لرنشین در این دوره احداث یا مرمت و بازسازی شده اند.بخش وسیعی ار سرزمین لرستان در این دوره از لحاظ تقسیمات کشوری جزء سرزمین « پهله» یا « پهلو» بوده است که بعدها جبال نامیده شد.
در دوران اسلامی برای اولین بار در کتب تاریخی و سفرنامه ها با واژه های «لر» و «لور» به عنوان سرزمین ، شهر و قبیله  مواجه می شویم. مقدسی در قرن چهارم  می گوید :«لور در مرز کوهستان است گویند از جبال می بوده سپس به خوزستان افزوده شد.»( مقدسی ،1361 :611 )ابن حوقل نیز در قرن چهارم  می گوید:«لور شهری است که ذاتاً فراخ نعمت است و هوای کوهستان بر آن غلبه دارد این شهر از خوزستان است و پس به اعمال جبال پیوسته شده و دارای بادیه و اقلیم و روستاهاست که اکراد بدانها تسلّط دارند.»(ابن حوقل ،1366 :29)مسعودی نیز در همین قرن لرها را به عنوان قبیله ای از اکراد ایران می داند و می نویسد:«از آن جمله کردان مازنجان، شوهجان، شادنجان و ستاوره و بوزیکان و لریه . . . که در قلمرو فارس، کرمان، سیستان، خراسان، اصفهان و سرزمین جبال . . . هستند.»(مسعودی ،1365 :84)اصطخری نیز در قرن پنجم شهر لور را جز جبال می داند و می نویسد:«و آن را شهرهای کوچک (جبال) هست مثل قاشان، لور، کرج، جربایقان، اردستان و غیره.»(اصطخری ،1373 :201 )
یاقوت حموی نیز در قرن هفتم درباره ی بلاد و ناحیه لر می گوید:« ناحیه ای وسیع بین خوزستان و اصبهان و جزء خوزستان است.»( یاقوت ، 1362 :29) در اوایل قرن چهارم مناطق لرنشین به دو بخش لر بزرگ و لر کوچک تقسیم گردید.«ولایت لرستان دو قسم است: لر بزرگ و لر کوچک، به اعتبار دو برادر که در  قرب سنه ی ثلاثمائه هجری حاکم آنجا بوده اند، بدر نامی حاکم لر بزرگ بود و منصور نام حاکم لر کوچک. بدر مدتی دراز در حکومت روزگار گذرانید چون او در گذشت، حکومت به پسرزاده ی او نصیرالدین محمدبن هلال بن بدر رسید و او حاکمی عادل بود و مدیر ملک او محمد خورشید بود.»(مستوفی ، 1336 : 538)لر بزرگ شامل بختیاریها، ساکنان کهگیلویه و بویراحمد، لرهای ممسنی و لرهای حیات داودی بود و لر کوچک شامل الوار ساکن استان لرستان فعلی و مناطق شمالی و غربی آن بوده است. از قرن 6 تا 9 هـ .ق. مناطق لـرنشین تحـت حـکومت اتابـکان لـرستان بوده اند و تا دوره ی صفــویه واژه «لر» نام عمومی همه ی قبایل و گروههایی بود که در منطقه ای به همین نام سکنی داشته اند و از دوره ی صفویه به بعد قوم لر در قالب چندین گروه بزرگ جمعیتی و به طور مستقل در عرصه های سیاسی و اجتماعی ظاهر می شود. امروزه  لرها به پنج شعبه تقسیم می شوند:
1- الوار ساکن در استانهای لرستان، ایلام و همدان که همان لر کوچک هستند و به الوار فیلی نیز شهرت دارند و شعبه ای از آنها نیز لک نام دارد.
2- بختیاریها که در استانهای خوزستان، چهارمحال و بختیاری، اصفهان و شرق استان لرستان سکونت دارند.
3- لرهای ساکن استان کهگیلویه و بویراحمد
4- لرهای ممسنی در استان فارس
5- لرهای حیات داودی در شمال خلیج فارس در استان بوشهر
 از قـرون اولیه اسـلامی تا به امروز ، از جنوب راه تاریخی همدان - بغداد تا خاک فـارس و شمال خلیج فارس و نواحی مابین اصفهان، اهواز، فارس و همدان بلاد لر محسوب می شد و همه ی طوایف کوه نشین و ساکنان شهرها و قراء آن لر نامیده می شدند. با استناد به متون معتبر تاریخی این سرزمین گاهی جزء خوزستان ، گاهی تابع اصفهان و زمانی جزء جبال به حساب می آمد و یا بخشهای آن میان ایالت های خوزستان، جبال، فارس و اصفهان تقسیم می گردید.به عنوان مثال: ابن رسته نویسنده مشهور اصفهانی درقرن سوم هجری درکتاب خود بنام «الاعلاق النفسیه» بخش سردسیری بختیاری را جز اصفهان قلمداد می کند. وی نامگذاری  رودخانه زاینده رود را به اردشیر بابکان نسبت می دهد و چنین می نویسد: اصفهان تا آنجا که ما اطلاع حاصل کرده‌ایم سالم ترین آبهاست. آب اصفهان از رودخانه‌ای بنام زیرن رود به دست می آید و اردشیر پسر بابک این رودخانه را بدین نام خوانده است. سرچشمه این آب یکی از روستاهای اصفهان است که از آنجا تا قسمت مرکزی شهر سی فرسخ فاصله دارد.(ابن رسته ، ) نویسنده «البلدان» در قرن سوم هجری سر چشمه ی رود کارون را خاک اصفهان می داند و می نویسد: «نهر اهواز از اصفهان منبعث می شود و از شوشتر، عسکر مکرم جندی شاپورمی‌گذرد» (یعقوبی ،1356 :112 )حمدالله مستوفی نیز در قرن هشتم هجری در باره زاینده رود نوشته است: « رودخانه اصفهان امروز به زنده رود موسوم است و مصنفین مختلف آن را « زاینده رود» و « زرین رود» نیز نوشته‌اند. زرین رود اکنون به یکی از از شعب این رودخانه اطلاق میشود. قسمت علیای شاخه اصلی این رود « جوی سرد» نام دارد و از زردکوه سرچشمه میگیرد. این کوه که هنوز به مناسب سنگهای آهکی زردرنگ خود به این نام خوانده میشود در سی فرسخی باختر اصفهان نزدیک سرچشمه رود« دجیل» یعنی کارون واقع است.» (مستوفی ، 1336 ) اما اصطخری در قرن پنجم شهر لور را جز جبال می داند و می نویسد:«و آن را شهرهای کوچک (جبال) هست مثل قاشان، لور، کرج، جربایقان، اردستان و غیره.»(اصطخری ، 1373  ) یاقوت حموی نیز در قرن هفتم درباره ی بلاد و ناحیه لر می گوید:« ناحیه ای وسیع بین خوزستان و اصبهان و جزء خوزستان است.»(یاقوت حموی ، 1362 ) مقدسی در قرن چهارم از سرزمین لور سخن می گوید :«لور در مرز کوهستان است گویند از جبال می بوده سپس به خوزستان افزوده شد.»(مقدسی ، 1371 ) ابن حوقل نیز در قرن چهارم از شهر لور چنین می گوید: «لور شهری است که ذاتاً فراخ نعمت است و هوای کوهستان بر آن غلبه دارد این شهر از خوزستان است و پس به اعمال جبال پیوسته شده و دارای بادیه و اقلیم و روستاهاست که اکراد بدانها تسلّط دارند.»(ابن حوقل ، 1366 )
ابن فضل الله العمری (متوفی 740 هجری) از وجود طوایف لر در شام و مصر گزارش داده است. نامبرده در کتاب «مسالک الابصار فی ممالک الامصار» خاطر نشان ساخته است که لرها در سراسر منطقه شام و همچنین در مصر سکونت داشته اند و چالاکی آنها زبانزد بود. همچنین زبردستی و چالاکی آنها صلاح الدّین ایّوبی را به وحشت انداخت و نامبرده به قلع و قمع آنها پرداخت. ( امان الهی ، 1373  ؛ امان ،1369 )

پیشینه بختیاری
واژه ی بختیاری به عنوان یک گروه برای اولین بار توسط ابوعلی مسکویه در قرن چهارم مطرح گردید و آن را به یاران و هواداران عزالدّوله بختیار اطلاق نمود. او می نویسد:«به عضدالدوله گزارش رسید که بختیاریان بر آنند که پس از گذر از نهر اسحاق از چند راه دیگر پراکنده و به سوی بغداد شوند.»(مسکویه ،  1376 جلد6 : 451) واژه «بختیاری» به عنوان نام شاعر پارسی سرای کهن « بختیاری اهوازی» در قرن چهارم نیز بکار رفته است. حمدالله مستوفی در قرن هشتم کلمه ی بختیاری (مختاری) را به یکی از طوایفی اطلاق کرد که از جبل السمـاق سـوریه مهـاجرت نموده و وارد سرزمین لر بزرگ گـردید.(مستوفی ، 1336 : 540) ولــی به طور مشخص این واژه از اوایل حکومت صفویه به نام یک ایل و یک سرزمین، رایج و متداول گشت و از آن زمان به بعد در سطح ملی در عرصـه ها و صحنه های سیـاسی و اجتمـاعی مـوقعیّت ممتازی کسب نمود و همواره به عنوان یک جمعیّت تأثیرگذار، کارآمد و موثر در حکومتهای صفویه، افشاریه، زندیه، قاجاریه و بعد از آن محسوب شده است.

وجه تسمیّه ی بختیاری
واژه ی بختیاری از دو جزء «بخت» و «یاری» تشکیل شده است، در مورد علت نامگذاری آن نظرات گوناگونی ارائه شده است.سردار اسعد بختیاری، بختیاریها را منسوب به عزالدّوله بختیار می داند و می گوید:«ایل بختیاری جلیل، نسب شان به ملوک بویه که ساسانی الاصلند می رسد و سرسلسله ی ایشان بختیار عزالدوله است زیرا که قبل از عزالدوله بختیار، نامی در کتب نیست ممکن است در قدرت و سلطنت آل بویه جماعتی از کسـان ایشــان درایران پراکنده شدند.»(سردار اسعد ، 1383 : 7)اصلان غفاری مؤلف کتاب داستان «اسکندر و دارا» و مرحوم پژمان بختیاری واژه ی بختیاری را مشتق از کلمه باختر تاریخی می دانند که در کتب تاریخی از جمله «تاریخ باستان» تألیف حسن پیرنیا آمده است، پژمان در این خصوص معتقد است:
«بختیاریها از قدیم ترین دوره های تاریخی و شاید پیش از آن همواره ساکن باختر بوده اند و نام خود را از آن مکان گرفته اند و چنانکه می دانیم باختر در اصل به معنی مغرب است و اینان هم در مغرب بوده اند نه در شرق . . . باختر یعنی سرزمین بختیاریان امروزی جایی بوده است بین عراق عرب، همدان و فارس و این همان منطقه ایست که اکنون جایگاه ایلهای بختیاری است و نام آن طایفة باختر بوده که با پس و پیش شدن حروف مبدل به بختیار گشته و در ادوار اسلامی با افزایش یاء نسبت بختیاری گردیده است.»( پژمان بختیاری ،1344 ،148 تا 151 )
اوژن بختیاری نیز عقیده دارد:«چون اسکندر بمرد و کشور ایران بین سلوکیه ها به طور ملوک الطوایفی تقسیم گردید و هر دسته ای از لشکر اسکندر به طرفی پراکنده شدند از جمله یک عده از یونانیها در جبال و صحاری فعلی بختیاری که معقلی محکم داشت سکونت اختیار نمودند و چون ایرانیان به آنها می گفتند که شما در فتح ایران هنری نکردید و بخت شما با شما یاری کرده است به اسم بختیاری معروف شده اند و رفته رفته این اسم برای آنها علم شد.»( اوژن بختیاری ،1345 )سـردار ظفـر در یادداشتهـای خود از قول جمعی و به عقیده خـود درباره ی وجه تسمیّه ی بختیاری چنین می نویسد.«طایفه بختیاروند که حالیه آن را بهداروند می گویند و یکی از شعب هفت لنگ است که مردمان دلیر بودند و اکنون به همان دلاوری باقی هستند شاید وقتی رشادت فوق العاده از آنها بروز کرد این ایل بزرگ را به اسم آنها نامیده اند و جز این دیگر سببی نمی توان حدس زد.»(سردار ظفر ، 1361 :4 )
به نظـر می رسد جایـگاه مهم طایفه ی بختیـاروند که از جبل السماق وارد سرزمین لر بزرگ شدند، در عرصه های سیاسی و نظامی و نفوذ آنها بر طوایف و مناطق همجوار به تدریج سبب گردید تا نام این طایفه به همه ی طوایف ساکن در مناطق همجوار نیز اطلاق گردد که با آنها مشترکات فرهنگی و زبانی و نژادی داشتند و جز بر کل اطلاق گردید و بختیاری نام عمومی همه ی طوایف گردید.برخی نیز می گویند شاه اسماعیل صفوی در یکی از جنگها سخت مورد حمله ی دشمنان قرار گرفت و نزدیک بود شکست بخورد. ناگهان جمعی از سواران بختیاری به کمک او شتافتند و دلیرانه با دشمن جنگیدند و دشمن مجبور به عزیمت شد. پادشاه از این پیشامد خوشحال گردید و گفت: امروز بخت یار من شد. نقل می کنند از آن روز به بعد ایل بختیاری بدین اسم معروف گردید.(سردار اسعد ، 1383 : 386)
بر اساس روایات متداول بین مردم، بختیاریها فرزند شخصی به نام بختیار یا بختک می باشند و بدین جهت است که به آنان بختیاری می گویند.به نظر می رسد که نظر اول انتساب به بختیاریها به عزالدوله بختیار و تعمیم نام طایفه ی بختیاروند به کل طوایف موسوم به بختیاری مقرون به صواب و قابل قبول است.
ترکیب قومی و نژادی بختیاریهاتحقیقات مختلف نشان می دهد که بختیاریها یک گروه قومی از یک نژاد خاص نیستند بلکه ترکیبی از اقوام، گروهها و نژادهای مختلف هستند که امروزه با عنوان قوم بختیاری در کنار یکدیگر زندگی می کنند. بدون تردید می توان رد پای اقوام اولیه ساکن در ایران مانند: عیلامیها، آریاییها، سامی ها، یونانیها، ترکها، و حتی هندیها را در سرزمین بختیاری پیدا نمود. لرد کرزن (crozon ) در سال 1890 راجع به بختیاریها چنین می نویسد: «اینکه لرها چه کسانی هستند و از کجا آمده اند یکی از مسائل حل نشده و لاینحل تاریخ است.» (ویلسون ، 1369 :35 )
واقعیّت این است که بختیاریها از نظر نژادی منشاء واحدی ندارند بلکه مجموعه ایی از طوایف و گروههای هستند که از دیرباز و در طی مهاجرتهای گوناگون در کنار بومیان اولیه در سرزمینی با عنوان بختیاری زندگی می کنند و از نظر سیاسی و اجتماعی یک اتحادیه ی بزرگ ایلی به نام بختیاری سازمان دادند. ترکیب جمعیتی بختیاریها را گروههای قومی و نژادی بسیاری تشکیل می دهند که به برخی از آنها اشاره می شود:
الف) بومیان اوّلیّه چنانکه قبلاً گفته شد شواهد و قرائن نشان می دهد که قدمت سکونت انسان در لرستان و بختیاری به چهل هزار سال پیش بر می گردد و آثار مکشوفه تنگ پبده به 15 هزار سال قبل از میلاد تعلق دارد. (امان الهی ، 1373 : 25 ؛ مرزبان ،1379 : 25)بدون تردید نمی توان گفت که این گروهها کاملاً نابود شدند و جای خود را به گروه دیگری سپردند.ب) کاسی هادر هزاره ی دوم قبل از میلاد «اکوم» حکومت کاسیان را در بلندیهای جبال بختیاری بنیان نهاد که احتمالاً بنا به اظهار گیرشمن منشاء آسیایی داشتند.(گیرشمن ،1372  : 55-54 )
پ) عیلامیانعیلام در لغت به معنی کوه نشین آمده است و در حقیقت کوه نشینانی بودند که حدود چهارهزار سال قبل از میلاد مسیح در سرزمین خوزستان، لرستان و بختیاری فعلی حکومت و تمدن عیلامی را تأسیس نمودند. (راوندی ، 1356 :  )بخش وسیعی از شمال شرق خوزستان بیش از نیمی از ایالت آنزان را که یکی از ایالت های مهم عیلام بوده است، تشکیل می داده است. عیلامیها و کاسیها در نبردهای گوناگون با اقوام بین النّهرین و با خود به تدریج تضعیف شدند و مغلوب پارسیان شدند لیکن از صفحه ی روزگار محو نشدند بلکه با پذیرش سلطه حکومت پارسی به زندگی خود استمرار بخشیدند، شکوه و عظمت تمدن عیلامی که از آثار برجای مانده ی آن آشکار است، ضامن بقای فرهنگ و مردم عیلام بوده است. یقیناً بازماندگان عیلامی در میان طوایف کنونی یافت می شوند.ت) آریاییهامنابع مستند تأیید می کند که حدود 700 سال قبل از میلاد پارسیان در پارسوماش که حوالی مسجد سلیمان امروزی واقع است، استقرار یافتند و اولین حکومت پارسی را در همین منطقه که بخشی از آنزان بود بنیان نهادند. (گیرشمن ،1372 :125-124)آریاییها بر اقوام و گروههای بومی غلبه پیدا کردند و فرهنگشان نیز غالب گردید. اقوام بومی اگر چه بر تازه واردان آریایی بی تأثیر نبودند ولی جذب فرهنگ آریایی شدند. بهترین دلیل گویش بختیاریها است که بازمانده یِ زبان پهلوی رایج در زمان اشکانیان و ساسانیان است. اگر چه گروههای بسیاری در دوره های بعد با زبان و گویش متفاوت به سرزمین بختیاری مهاجرت کردند. ولی زبان رایج گویش متأثر از زبان آریاییهاست. از این زمان به بعد آریاییها فعّال ترین، کارآمدترین و مؤثرترین گروههای قومی و نژادی تا به امروز باقی ماندند.ث) اعراببا تصرّف ایران به وسیله مسلمانان، به دلیل شرایط اقلیمی و جغرافیایی مناسب، رفاه وآبادانی فراوان در نواحی ایران، حفظ متصرفات و تبلیغ دین اسلام، اداره ی مناطق زیرسلطه امپراطوری اسلامی و اختلاف و کشمکش بین اعراب مسلمان به ویژه بنی امیه و بنی عباس با علویان و شیعیان، مهاجرت طوایف و گروههای عرب به کشور پهناور و ثروتمند ایران آغاز گردید. مناطق خوزستان و جبال که لرستان قدیم در محدوده ی آنها قرار داشت، و در جوار و نزدیکی حجاز و عراق بود، می توانست برای بسیاری از گروهها و افراد، اولویّت اول برای سکونت باشد. مهاجرت علویان و سادات به بختیاری که هم اکنون سادات بخش قابل توجهی از جمعیت بختیاریها را تشکیل می دهند و بعداً مفصل پیرامون آن بحث خواهیم کرد و گروههای دیگری که منشأ خود را عرب می دانند، بیانگر حضور گروههای کثیری از اعراب در بین بختیاریها هستند. طوایف بابادی عکاشه، عرب شیران، حموله، تیره ی عرب علی بیک از دورکی، نژاد خود را عرب می دانند ضمن اینکه گروههای معروف به «عرب کمری» در مناطق بختیاری جمعیت قابل توجهی دارند.
حمداله مستوفی نیز نقل می کند که در سال 550 هجری قمری طوایفی از جبل السّماق شــام به منطقه ی لر بزرگ مهاجرت کردند که منشأ عربی دارند: «در عهده او{ اتابک هزار اسف} ملک لرستان رشک بهشت گشت و بدین سبب اقوام بسیار از جبل السماق شام بدو پیوستند و چون گروه عقیلی از نسل علی بن ابی طالب و گروه هاشمی از نسل هاشم بی عبدمناف . . .» (مستوفی ، 1336 :  540 )
ج) کردهاریچ (Rich) معتقد است که بختیاریها کرد هستند. ( ویلسون ، 1369 : 34 )این نظر صحیح نیست لیکن در دوره های مختلف گروههایی از طوایف کرد به بختیاری مهاجرت کرده اند. حمداله مستوفی از مهاجرت قبایل کرد در قرن ششم از جبل السمـاق سـوریه به سرزمین لـر بزرگ خبر می دهد. ( مستوفی ، 1336: 541-540 ) هر چند به چند دلیل در کرد بودن این قبایل می توان تردید نمود: نخست اینکه در آن زمان به همه ی قبایل کوه نشین و بیابانگرد و چادرنشین ایران کرد می گفتند و منابع تاریخی مثل سفرنامه ی ابن حوقل، التنبیه و الاشراف و غیره این موضوع را تأیید می نمایند. حتی لرها گروهی از کردها به شمار رفتند.
دیگر اینکه به احتمال قوی این طوایف لر بوده اند که به مناطق شامات مهاجرت کردند یا جزء سپاهیان صلاح الدّین ایوبی بودند که در شام و مصر سکونت نمودند و ابن فضل الله العمری (متوفی 740 هجری قمری) از سکونت آنها در شام و مصر خبر می دهد.
از سوی دیگر چرا این طوایف در مهاجرت به ایران، سرزمین لر بزرگ را برگزیدند، آیا وابستگی و تعلّق خاطر به این منطقه موجب انتخاب این سرزمین به عنوان مقصد کوچ و مهاجرت نبوده است؟
و مهمتر این که چرا این شمار زیاد از طوایف نتوانستند زبان محاوره ای خود را حفظ کنند و به سرعت دست از زبان کردی برداشتند و زبان لری را برگزیدند.با این اوصاف مهاجرت برخی طوایف کرد به منطقه بختیاری غیرممکن نیست. در بخش گندمان شهرستان بروجن روستایی به نام «کرد شامی» وجود دارد و نام «شهرکرد» نیز بی ارتباط با این موضوع نیست.در زمان صفویه افرادی از ایل زنگنه به عنوان حکمران منطقه جوانکی (جانکی) منصوب شدند که به همراه اتباع و وابستگان خود در این منطقه سکونت اختیار کردند و دیگر هیچگاه این منطقه را ترک نگفتند.
نادرشاه افشار به قصد تضعیف قدرت نظامی و کاهش جمعیت قبایل، قبایل را به اجبار به مناطق دیگر تبعید می نمود. بر همین اساس در حوالی سال 1145 هـ..ق. حدود 2 هزار خانوار از ایل کرد زنگنه را که در حوالی سرپل ذهاب و مرز عراق سکونت داشتند به منطقه مابین ایذه و باغملک کوچ داد تا بدین وسیله خلاء ناشی از مهاجرت اجباری سه هزار خانوار بختیاری به خراسان را از بین
ببرد.
چ) ترکها و مغولهاترکها در جنوب، غرب، شرق و شمال سرزمین بختیاری در مناطق هفتگل، اطراف شوشتر و رامهرمز (گندزلوها یا افشار و بیگدلی ها)، اطراف گندمان، حومه ی شهرکرد و فریدن سکنی دارند بعلاوه شمار زیادی از ترکان در میان بختیاریهازندگی می کنند که دو زبانه  نیز می باشند یعنی هم به گویش بختیاری و هم به زبان ترکی تکلم می کنند.
مهاجرت اولین گروه از ترکان به خاک بختیاری به زمان سلجــوقیان در قرن ششم هـ .ق. بــاز می گردد. نورمحمد مجیدی به نقل از «تاریخ وصاف» می نویسد:
«چون مملکت ال سلجوقی در فارس بر آمد . . . امواج تراکمه از نواحی قفچاق مخدر گشتند. یعقوب بن ارسلان با جمعی از لشکریان قصبه ی خوزستان را بهر اقامت اختیار کرده و امیر مودود سلغری امیر سلغریان به صحرای گندمان فرود آمد و از آنجا تا به عرصه ی کهگیلویه خیمه اقامت برافروختند.» ( مجیدی ،1371 : 237)
از زمان صفویه دو ایل افشار و بیگدلی در مناطق جنوبی و غربی بختیاری استقرار یافتند و با بختیاریها آمیختگی فراوانی پیدا کردند. از ناحیه شرقی نیز بختیاریها با قشقاییها همسایه و همجوار هستند که در مهاجرت دوسویه گروههایی از هر طرف در داخل قلمرو دیگری مؤثر بوده است. در خلال سالهای 5-1292 هـ .ق. گروههای از ترکان قشقایی که عمده ی آنها «لرکیها» بودند به سبب نزاع و کشمکشهایی به منطقه بختیاری کوچ نمودند. همچنین گروههایی از طوایف دره شوری، کشکولی، ایگدر، اصلانلو، محمدترکی و چهرازی در مناطق بختیاری سکنی دارند و اکثراّ دو زبانه هستند و با بختیاریها وصلت و خویشاوندی زیادی دارند.
ح) یونانیهاریچ (Rich) این فـرضیه را مطــرح می سازد که بختیاریها بازماندگان یـکی از مستعمرات یونانی هستند که اسکندر در آسیا بوجود آورد.  ( ویلسون ، 1369: 35)چنانکه قبلاً گفته شد پس از مرگ اسکندر جانشینان وی عمدتاً در مستعمرات ماندگار شدند و در قالب طبقات مرفه و ممتاز در میان ایرانیان زندگی کردند، آثار به دست آمده در حومه ی ایذه که شامل مجسمه ها و پیکر رب النّوعها می باشد حکایت از حضور یونانیها دارد. برخی واژه بختیاری را به یونانی ها نسبت می دهند که بخت با آنان یار شد و سرزمین ایران را فتح نمودند و منطقه بختیاری فعلی را به عنوان سکونتگاه اختیار نمودند. عده ای تشابه رقص گروهی بختیاریها با یونانیها و بعضی شباهتهای زبانی را دلیل تأثیر نفوذ فرهنگ یونانی و حضور آنان در بین بختیاریها می دانند. برخی نیز کشت انگور در بختیاری را به یونانی ها نسبت می دهند.خ) هندیهابه نقل از مقدسی «زط» قریه یا شهری است در یک منزلی رامهرمز که اصل آنها از هند می باشد و زط معرب جت نام قومی در هند است که به جنوب ایران آمده و در قرون نخستین اسلام دیه های به نام ایشان شهرت داشته است و به گفته ی حمزه ی اصفهانی در زمان بهرام گور به ایران آمدند. (مقدسی ،1369 : 629 ؛ لسترنج ،1373 : 263)
گویا بهرام گور حدود 12 هزار نفر را که اکثراً رامشگر بودند با خود از هند به ایران آورد که در مناطق خوزستان و پیــرامون آن پــراکنده شدند و در ایـن مناطق سکنی گزیدند و شهرها و روستاهایی بنا نهادند. به عنوان مثال شهر هندیجان در ساحل شمالی خلیج فارس در اصل «هندیان» بوده است و احتمالاً «اندکا» یا «اندیکا» نیز با واژه ی هندیان و اندیانا مرتبط باشد، قبیله زط یا زیط در گذشته در قلمرو بختیاری نیز سکونت داشته است و بسیاری از آنان با بختیاریها در هم آمیختند و گروههای کثیری از آنان هنوز به طور مستقل در بین بختیاریها زندگی می کنند و به زبان بختیاری تکلّم می کنند و آداب و رسوم و سنن آنها را نیز برپا می دارند.
د) علاوه بر گروههای فوق، افراد و گروههای بسیاری از مناطق همجوار در چند صدساله ی اخیر به مناطق بختیاری مهاجرت نمودند، بسیاری از پیله وران، دوره گردان، استادکاران، مغازه داران غیر بومی نیز که از مناطق همجوار هستند در سرزمین بختیاری سالیان مدیدی است که حضور فعال دارند، در مناطق شمالی بختیاری در فریدن تعدادی از ارامنه و گرجیها سکونت دارند که در زمان شاه عباس صفوی از ارمنستان و قفقاز به این منطقه انتقال پیدا کردند، همچنین تعدادی از ارامنه در نواحی شرقی بختیاری استقرار یافتند که همگی آنها به شهرهای اصفهان و اهواز مهاجرت کردند.

قلمرو بختیاری ها
وسعت سرزمین بختیاری نزدیک به 40000 کیلومتر مربع می رسد که در فواصل 31 و 34 درجه ی عرض جغرافیایی و 48 و 52 درجه ی طول شرقی قرار دارد و شامل زاگرس مرکزی (که کوههای بختیاری نامیده می شود) و دامنه های آن می شود. این سرزمین شامل بخشهای وسیعی از شمال و شمال شرق استان خوزستان (شهرستانهای ایذه، باغملک، مسجدسلیمان و بخش سردشت دزفول) استان چهارمحال و بختیاری (شهرستانهای اردل، لردگان، فارسان، کوهرنگ و بخش گندمان شهرستان بروجن) قسمتهای غربی استان اصفهان (شهرستان فریدون شهر و بخش چادگان شهرستان فریدن) و شرق استان لرستان (شهرستان الیگودرز و بخشهایی از ازنا و درود) می شود.البته در چند سده ی اخیر گروههایی از بختیاریها به استانهای خراسان، فارس، تهران و قم کوچانده یا مهاجرت نموده اند و در سه دهه ی اخیر نیز بخش قابل توجهی از جمعیت بختیاریها به شهرهای مختلف استانهای خوزستان و اصفهان و سایر مناطق همجوار مهاجرت کرده و اسکان یافته اند.
 
جمعیت بختیاریهابختیاریها از قدیم الایام یکی از بزرگترین و پرجمعیت ترین ایلات ایران بوده اند. امروزه مردمان بختیاری به سه گروه دسته بندی می شوند :
الف) عشایر کوچنده: ایل بختیاری به عنوان بزرگترین و پرجمعیت ترین ایل کشور شنــاخته شده است و عشایر کوچنده ی آن شامل 50 طایفه، 4889 مال، 27960 خانوار، 181777 نفر می باشد.
ب) روستانشینان: بر اساس سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال 1375 تعداد 657181 نفر یا 62 درصد جمعیت ساکن در مناطق بختیاری نشین در مناطق روستایی و عشایریی سکونت دارند.
ج) شهرنشینان: علاوه بر جمعیت شهرنشین در محدوده ی بختیاری بخش قابل توجهی از جمعیت شهرهای اهواز، آبادان، شوشتر، دزفول، هفتگل، رامهرمز، ماهشهر، امیدیه، بهبهان، شهرکرد، بروجن، فرخشهر، اصفهان، فـلاورجان، فـولادشهر، زرین شهـر، شـاهین شهـر، نجف آباد، خمینی شهر، مبارکه، شهرکهای اطراف اصفهان و  . . . را بختیاری ها تشکیل می دهند.بر اساس سرشماری عمومی نفوس ومسکن سال 1375 وباتوجه به مهاجرت بختیاریها به شهرهای فوق الذّکر با توجه به رشد جمعیت، در حال حاضر بختیاریها بالغ بر 2 میلیون نفر جمعیت را به خود اختصاص می دهند.


منابع و مآخذ:1- ابن بلخی: ((فارسنامه ابن بلخی))، انتشارات اتحادیه مطبوعاتی فارس، شیراز، 1343 شمسی
2- ابن حوقل، ((سفرنامه ابن حوقل))، ترجمه جعفر شعار، انتشارات امیرکبیر، 1366، تهران
3- ابواسحاق ابراهیم: ((المسالک و الممالک))، ترجمه محمد بن اسعد بن عبدالله تستری، تهران، 1373 شمسی
4- افشار. ایرج: ((مقدمه ای بر شناخت ایل ها و چادرنشینان و طوایف عشایری ایران))، تهران، 1366
5- المقدسی. شمس الدین ابوعبدالله: ((احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم))، ترجمه علی نقی منزوی،
        انتشارات شرکت مولفان و مترجمان ایران تهران، 1361 شمسی
6- امان الهی بهاروند. اسکندر: ((قوم لر))، انتشارات آگاه، تهران، 1374 شمسی
7- امان.دیتر: ((بختیاریها عشایر کوه نشین ایرانی در پویه تاریخ))، ترجمه سید محسن محسنیان، انتشارات استان قدس رضوی، مشهد، 1369 شمسی، چاپ دوم
8- اوژن بختیاری، ابولفتح (1345) «تاریخ بختیاری» تهران، ضمیمه مجله وحید
9- بختیاری اوژن، ابوالفتح: «تاریخ بختیاری»، مجله وحید، شماره 2 ، 3 ، 4 ، 26 ، 29
10- - بختیاری حسین پژمان: «بختیاری در گذشته دور»، مجله وحید، شماره2، سال 1344
11- بختیاری (سردار اسعد). علیقلی خان: ((تاریخ بختیاری))، انتشارات فرهنگسرا، تهران، 1363 شمسی، چاپ دوم
12- بختیاری (سردار ظفر) . خسروخان: ((یادداشتها و خاطرات))، انتشارات فرهنگسرا، تهران،1362 شمسی، چاپ اول
13- راوندی، مرتضی: ((تاریخ اجتماعی ایران و ...)) انتشارات امیر کبیر، تهران 1356
14- صفی نژاد، جواد: «عشایر مرکزی ایران»، انتشارات امیر کبیر، تهران 1368
15- صفی نژاد، جواد: «لرهای ایران»، نشر آتیه، تهران، 1381
16- گریشمن، رومن: «ایران از آغاز تا اسلام»، ترجمه محمدمعین، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1372 شمسی، چاپ دهم
17- لسترنج، گای: «جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی»، ترجمه محمود عرفان، انتشارات
         علمی و فرهنگی، تهران، 1373 شمسی، چاپ چهارم
18- مجیدی، نورمحمد: «تاریخ جغرافیای کهگیلویه بویراحمد»، انتشارات علمی، تهران، 1371 شمسی، چاپ اول
19- مرزبان، پرویز: «خلاصه تاریخ هنر»، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1379 شمسی، چاپ هفتم
20- مستوفی قزوینی، حمداله، «تاریخ گزیده»، انتشارات کتابخانه طهوری، تهران، 1336 شمسی
21- مستوفی قزوینی، حمداله، «نزهت القلوب»، انتشارات کتابخانه طهوری، تهران، 1336 شمسی
22- مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین: «مروج الذهب»، جلد دوم، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات علمی و
      فرهنگی، تهران، 1370شمسی
23- مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین: «التنبیه و الاشراف»، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات علمی و فرهنگی،
         تهران، 1365 شمسی، چاپ دوم
24- مسکویه رازی، ابوعلی احمد بن یعقوب: «تجارب الامم»، جلد پنجم و ششم، ترجمه علی نقی منزوی،
         انتشارات توس، تهران، 1376 شمسی، چاپ اول
25- یاقوت حموی: «معجم البلدان»، ترجمه محمد پروین گنابادی، انتشارات امیرکبیر، تهران 1362، چاپ دوم
26- یعقوبی، احمد بن واضع: «البلدان»، ترجمه محمدابراهیم آیتی، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب،
        تهران،1356
27- ویلسون، آرنولد: «بختیاری ها»، ترجمه محمد میرزایی، نامه علوم اجتماعی، دوره جدید، شماره 1،

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد